این نسیم نفس دوست شاعرمه که یک شب تلخ وقتی یه تی شرت قرمز رنگ پوشیده بودم و توی خیابون منتظرش بودم، وزیدن گرفت و روحم رو روان کرد.
تداعی می کند سرخی پیراهنت شباهنگام
عشق آتشین و پنهانم را
در زیر خاکستر
چه زیباست تقارن تپش های قلبم و صدای گام هایت
خوب می فهمم چپ و راست رفتن های سرت
سایش چانه بر گریبانت
شمارش قدم ها با چشم ها
حتی سکوت معنی دارت را
ای رهرو بیگانه...
جواب:
بیگانه ام اما بیگانه با خویشم
فهمیدم از شعرت بیگانه ای پیشم
شعرت مرا آگاه از هستیم کرده ست
فهمیده ام اکنون اینجاست آن خویشم
کلمات کلیدی: